گریه کردم اشک بر داغ دلم مرهم نشد
ناله کردم ذره ای از دردهایم کم نشد
در گلستان بوی گل بسیار بوییدم ولی از هزاران گل
گلی همچون تو پیدا نشد
امشب محمدم دلش درد میکرد و رفت خونه
منم کلی سرماخوردم و مریم و مرضیه توی اون اتاقند (خواهرام)
ولی من دلم پیش محمده و اشوبه اشوبه
نمیدونم الان چه حالی داره
کاش میشد میرفتم پیشش
گلم برام گاگالی لی خریده پرتقال و نارنگی
خییییلی میخامش وامشب که یکم دلش بخاطر خونه گرفته بود داشتم میمردم
کلی باهاش حرف زدمو اشک ریخت
جونم فدای یه لحظه سلامتیش
برای سلامتیش دعا میکنم و برای دله تنگم ارزوی صبر میکنم
که تا لحظه دیدار دوباره دوام بیاره یعنی تا فردا
عاااااااااااشقشم